-
بوبز
جمعه 6 خردادماه سال 1390 03:18
یو هَو اَبسولوتلی نو آیدیا که بستن بار و بندیل توی یک ساعت آخر چقدر میتواند خفه ات کند. حالا که خارجی شد من بعد از چند ماه که دوباره به جمع زنده ها برگشتم، رفتم استخر و آنجا دیدم به جز آن آقایی که زیر دوش داشت زیر بغلش را میزد همه خالکوبی داشتند روی بر و بازویشان. چه طور وقت کرده اند فیتنس که کار کرده اند و خوش هیکل...
-
سه و نیم نصفه شب، وسط یه هفته مرخصی، خاک تو سرت که به این چیزا ف
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1390 03:28
دارم فکر میکنم ببینم چه چیزهایی رو تا حالا سعی میکردم پنهان کنم و اینجا هم مخفیشون میکردم. بعد بیام همینجا بنویسمشون. اما هیچکدومشون رو هنوز دوست ندارم کسی بدونه. حقیقت ِ هر کس را در آنچه پنهان میکند جستجو کن و ازین حرفا. یه چیزی شبیه اینکه لخت بشم بشینم توی سینی سر سفره و ازین حرفا. بعدش چه فایده ای داره این کار؟...
-
piccsy
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1390 03:08
http://piccsy.com
-
نفرینتو پس بگیر فلان فلان شده
سهشنبه 3 خردادماه سال 1390 02:57
واقعاًها من چی کار دارم بیام دیگه اینجا چیزی بنویسم. شنبه فقط اون دوستمون که چهار ماه پیش قرار بود هفته ی بعدش ایمیل بزنه اومده یه سری زده. کی گفته وبلاگ مال روانیهاست؟ من ازون موقعی که واقعا روانی شدم دیگه وبلاگ نمیشناسم.
-
برای آرشیو اردیبهشت
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1390 07:08
نمیدونم چی بنویسم. حرف زیاده ها ولی کلی که زحمت کشیدم تا پسورد وبلاگ رو پیدا کنم الان خسته شدم.
-
change we need
جمعه 12 فروردینماه سال 1390 00:34
چطور میشود همه ی کارها را همان بار اول درست انجام داد؟ آدمها به این راحتیها تغییر نمیکنند. دست کم من به این راحتیها تغییر نمیکنم. استقامتم شکسته شد ولی خودم نه. هر چقدر هم که بگذرد یا اصلا باز هم برگردیم به گذشته ها و از اول شروع کنیم یا از هر جایی تا الان همینطور زندگی میکنم که کردم. فقط تاسف گذشته را دو برابر...
-
ویلون سیلون
جمعه 20 اسفندماه سال 1389 15:42
ساآمَلِیکُم تب و لرز دارم. مینیسک پای راستم کش اومده. از زانو خم نمیشه. هم دوره ای هام میرن توی دستشویی خون بالا میارن. یکی رو با آمبولانس بردن. کل پرونده های افراد دوره ی قبل رو من رفتم مخفیانه چک کردم. جالبیش اینه که از سه هزار نفر دوره قبل فقط یک نفر رو اونجایی که هدف من هـ پذیرش کردن. یعنی اینکه شاید همه ش بی...
-
فعلا
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 19:05
همه تون رو دوست دارم. عجب پست خاطره انگیزی ه. هنطو اگه بدونی اون وقتی که اس ام اس دادی کجا و تو چه وضعی بودم. دیگه وقت ندارم. واقعا وقت ندارم. داره دیرم میشه. معلوم نیست کی بتونم بیام بهم محبت کنید. شاید عید ... فعلا. یادتونه گفتم که نفس به یکباره منکسر میشود؟ دهنم سرویس شده.
-
خونه بچگیا
پنجشنبه 28 بهمنماه سال 1389 04:09
من الان بیست و سه چهار ساله توی این خونه ای که الان هستیم، بزرگ شدم. خونه قبلی رو یادم نمیاد. یک قرارداد تنظیم کردم شامل 100 بند و کلی ماده و ... . قرارداد مشارکت بستیم. به زودی خرابش میکنن.
-
اقسام مکاشفات
چهارشنبه 27 بهمنماه سال 1389 05:17
۱ - مکاشفات مادیه و طبیعیه و آن اطلاع بر مخفیاتی است که برای انسان در عالم طبع حاصل میشود. مانند علوم طبیعی و ریاضی و هیئت و امثال آن. ۲ - مکاشفاتی است بعد از عبور از عالم طبع و ورود به عالم مثال، و آنرا مشاهدات قلبیه گویند. چون تجسم بعضی از معانی به صورتهای مثالی در بیداری. انگار که در بیداری، رویا میبیند. ۳ -...
-
دو سه روز آخر من
چهارشنبه 27 بهمنماه سال 1389 04:42
چهار شنبه است. صبح که شد میروم خرید مایحتاج اولیه و مهیا میشوم برای جمعه. پنجشنبه هم میروم کنکور میدهم به صورتی فرمالیته البته. از صبح جمعه هم که دیگه واقعا میروم. اگر برای کسی مهم است.
-
حجب
چهارشنبه 27 بهمنماه سال 1389 03:02
برخی حجب را کشتن نفس دانند، برخی تز کیه آن، برخی شناختنش، و برخی گذر از هستی موهوم. برخی دنیا و آخرت، برخی به جز این دو، هر آنچه که مولا نامیده شود. برخی سه عالم از طبع و مثال و عقل، برخی طبقات هفتگانه زمین را حجب ظلمانی و طبقات هفتگانه آسمان را حجب نورانی، برخی تقسیم بندی این عوالم را، هفت عالم دانند. حس و مثال و عقل...
-
ترک عادات
چهارشنبه 27 بهمنماه سال 1389 02:14
وقتی که نفس یکباره متحمل بار گرانی باشد، منکسر و روی گردان میشود. قبل از آن به هر میزان که ترسناک بود، هر احتمالی از شدائد را که بررسی شد، نباید احتمال رجوع داد. و عزم نمودن به هر آنچه که عازم آنیم، نباید اتفاق بیفتد مگر اینکه قبل از آن بر ثبات ورزیدن و دوامش عازم شویم، چه حقیقت عمل بعد از ترک آن به مخاصمت برمیخیزد....
-
چقدر بد میشود!
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 04:03
چقدر بد میشود اوقاتی که به این نتیجه میرسی هر آنچه که دوستش میداری برای دیگران ارزش ندارد، و چقدر خوب است، اوقاتی که هنوز به این نتیجه نرسیده ای. این مشکل برای این است که بنا را بر این گذاشته ای که حق با اکثریت است و حتما این همه آدم یک چیزی میفهمند که اینطوری هستند. این روش خوبی ست چون همه دوستت دارند. یک بدی دارد...
-
وبلاگ فارسی یا حمام زنانه
چهارشنبه 20 بهمنماه سال 1389 01:29
کمی قدیمترها، مناسب ترین مکانها برای برگزاری دوره های تظاهر و تجمل و تکبر و ادعا و خودنمایی و نق نق و ناز و ادا و اطوار و عشوه و دروغ، حمامهای زنانه بود. کمی قدیمترها، پوچی ها و عقده ها و خلاهای شخصیتی همه را مدتی همدرد و هم طبقه میکرد، تا به جبران کمبودهای روانیشان دور هم جمع شوند و اوقاتشان را خوش کنند. اتفاقات...
-
هستم اگر میروم
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 00:01
حس و حال مطلب اساسی گذاشتن نیست. من هم که بعد از هر نوشته ی به ظاهر اساسی از نوشتن ش پشیمان میشوم. خیلی ارضایم کرده باشد، تا فردای آن روز دیگر کاملا پشیمان شده ام. مگر مرده باشم که این پشیمانیها ولم کنند. تا بحال چند بار هم به این موضوع فکر کرده ام که اگر بمیرم چطور شما را مطلع کنم. یک نفر را وصی خودم میکنم که بیاید...
-
رفتم
دوشنبه 11 بهمنماه سال 1389 06:41
شاید برگشتم تا چند ساعت دیگه، شاید هم تا شنبه ی دو هفته دیگه. به هر حال اگر برگردم که یکراست میام اینجا.
-
من و عرفانیجات(۴)
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 18:46
ادامه ی مباحثات درباره نحوه ی حفظ شدن اعیان ثابته در حین فنا، پانزده بیست صفحه ای میشود، ولی فقط تکرار همان مطالب قبلی است که هی میپیچد به هم و آخر سر به اینجا میرسد که فعل در جمله ی «زید فانی شد.» به کدام ضمیر برمیگردد. همه ی کارها چون با زید است. پس زید کماکان وجود دارد. در آخر، یک پاورقی توسط یکی از طرفین بحث نوشته...
-
باری به هر جهت
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 07:33
همچین میگه نظیر آن مطالب را در هیچ کتابی ندیده ام، انگار کلا چند تا کتاب تو زندگیش دیده.
-
Type 241543903 in Google Image Search
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 03:21
-
من و عرفانیجات(۳)
شنبه 9 بهمنماه سال 1389 10:27
معلم ادبیاتی داشتم در سال سوم راهنمایی. روز اول اومد سر کلاس و گفت میخواهید این کتاب ادبیاتتان را تدریس کنم یا اون چیزی که خودم میخوام. همه جوگیرانه و متفق القول گفتند که اون چیزی رو که خودت میخوای. معلم والامقام ما هم نه گذاشت و نه برداشت، گفت که از جلسه ی بعد همه یک دفتر دویست برگ برای جزوه نوشتن بیارید. جزوه ی با...
-
من و عرفانیجات(۲)
شنبه 9 بهمنماه سال 1389 01:32
با مطرح شدن این نکته که در عالم فنا چیزی غیر فانی نمیتواند موجود باشد، این اشکال مطرح شد که اگر من و تویی باقی نماند و زیدیت و عمریت و بکریتی در آن مقام باقی نماند، همه ی زحمتها و مجاهدتها در راه طی طریق مسیر کمال بیهوده و عبث است. اگر نه اسمی بماند و نه رسمی، همه رنجها و عبادات بی هدف است. اگر نتیجه ی کسب کمالات...
-
من و عرفانیجات(۱)
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 05:37
ماجراهای من و عرفانیجات برمیگردد به اوایل دوران دبیرستان. چندی پیش بر اثر تحرکاتی، رفتم کتاب «مهر تابان» را پیدا کردم و مثل عادت همیشه ابتدا فهرست را نگاه کردم و از وسط کتاب شروع کردم به خواندن قسمتی که مربوط به مباحث فلسفی بود. بحث بر سر این بود که باستناد نظریه ی حرکت در جوهر، نفس یک مخلوق ازلی نیست و در اصل ماهیت...
-
فالوده شیرازی
چهارشنبه 6 بهمنماه سال 1389 06:54
رفتم درب فریزر رو باز کردم و یک کم گشتم. چشمم افتاد به یک بسته ای که روی آن نوشته بود فالوده شیرازی زعفرانی! دیگه تامل جایز نبود. بهتر از اون چیزی بود که توی ذهنم بود. به سرعت همونجا بسته رو از هم دریدم ولی کامل یخ زده. قاشق نمیره توش. الان نیم ساعته گذاشتمش جلوم دارم بهش نگاه میکنم تا یخش باز بشه. هی نوشته های روی...
-
نفس
چهارشنبه 6 بهمنماه سال 1389 01:20
حس و خیال و وهم چه تفاوتی با هم دارند. وهم همان خیال است، با این فرق که خیالاتیها میدانند خیال است. اما متوهم فکر میکند عین حقیقت را دیده و بازگو میکند. حس هم از همه ی اینها پیش پا افتاده تر است. حالا سوال من اینجاست که راه عبور فقط از این سه مرحله نفسانیت میگذرد و در پس پرده های حس و خیال و وهم باید حقیقتی را جستجو...
-
لطفا نظر ندهید
سهشنبه 5 بهمنماه سال 1389 02:35
-
پروین اعتصامی
دوشنبه 4 بهمنماه سال 1389 12:25
مامانم الان تنهایی نشسته توی اتاق، داره بلند بلند پروین اعتصامی میخونه.
-
این هم شد معیار؟
دوشنبه 4 بهمنماه سال 1389 01:14
ساعت یک شد. همین چند دقیقه پیش یازده و نیم بود. ازین هم بدتر. امروز دوشنبه ست. همین چند روز پیش شنبه شده بود. خسته شدم از بس گودر خوندم و رفتم کامنت گذاشتم. دو سه جا میتوانم مشغول به کار شوم. در اعماق ذهنم (خیلی هم عمیق نیست.) معیار اولم این است که رفت و آمدم از خونه تا اونجا راحت و کوتاه باشه. این هم شد معیار؟ فردا...
-
کفاشیان برو گم شو!
شنبه 2 بهمنماه سال 1389 23:04
که کره از ما میترسد؟! که ما ترسناکترین تیم جام هستیم؟! که الان بهترین وقت روبرو شدن با کره س؟! اصلا ۱۱۰ دیقه ی اول بازی هیچی. جواب آن یک ربع آخر بعد ازینکه گل خوردید و من داشتم حرص میخوردم و مادر پدرتان را یاد میکردم رو کی میده؟! همه بلند شدن رفتن دنبال کارشون و من نشستم امیدوارانه ان چرخ زدنتان را تماشا کردم. خیابانی...
-
عشق است خرده کاری
شنبه 2 بهمنماه سال 1389 00:07
برای انسان شایسته نیست که به آنچه واقعا به حقیقت بودنش معتقد نیست، باور داشته باشد. «دکارت» یک حالت پریودی داشته تا بحال زندگی من. از هر لحاظ . این پریودیسم ناشی از دیدگاه موقت من به مسائل است و برنامه ریزی دراز مدت را به هیچ وجه بر نمیتابد. برنامه ریزی من را از خوشی و لذت بردن از لحظات باز میدارد. اگر برنامه ریزی...