.

.

چقدر بد میشود!

چقدر بد میشود اوقاتی که به این نتیجه میرسی هر آنچه که دوستش میداری برای دیگران ارزش ندارد، و چقدر خوب است، اوقاتی که هنوز به این نتیجه نرسیده ای.

این مشکل برای این است که بنا را بر این گذاشته ای که حق با اکثریت است و حتما این همه آدم یک چیزی میفهمند که اینطوری هستند.

این روش خوبی ست چون همه دوستت دارند. یک بدی دارد فقط. اینکه خودت اصلا از زندگی راضی نیستی ولی نمیدانی چرا، که خوب البته زیاد مهم نیست.

اگر این روشتان نباشد، تنها راهی که میتوانید بروید برعکس همین است. میروی و هر غلطی که دلت خواست میکنی و بقیه را میزنی به پایت. هر کس هم اعتراض کرد، غلط اضافه کرده و آنقدر توانایی در خود میبینید که مسخره ش کنید و یک کاری کنید یا دور و برتان نیاید یا تاییدتان کند. همیشه هم یک عده پیدا میشوند که تاییدت کنند. اصلا نگران این قسمتش نباید شد.

این هم روش خوبی ست چون خودت از خودت راضی هستی. کــون لق ِ بقیه. در هر صورت بعد از مدتی اصلا متوجه این نیستی که چه کسی واقعا از تو متنفر است و چه کسی نیست. چون مهم هم نیست.

مگر اینکه یک انقلاب ِ درونی چیزی رخ بدهد و تو بعد از گذران یک دوران برزخ لذت بخش که مثلا متوجه اشتباهاتت شده ای به روش اول عمل کنی.

دست آخر تنها حسرت همان مدت برزخ بین این دو را میخوری. اینکه چرا آن مدت را فکر میکردی خوش بخت هستی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد