.

.

change we need

چطور میشود همه ی کارها را همان بار اول درست انجام داد؟ آدمها به این راحتیها تغییر نمیکنند. دست کم من به این راحتیها تغییر نمیکنم. استقامتم شکسته شد ولی خودم نه. هر چقدر هم که بگذرد یا اصلا باز هم برگردیم به گذشته ها و از اول شروع کنیم یا از هر جایی تا الان همینطور زندگی میکنم که کردم. فقط تاسف گذشته را دو برابر میخورم. نمیدانم کجای کار ایراد دارد. برعکس اونچه که وانمود میکنم آدم دهن بینی هستم و همیشه احتیاج داشتم که یکی بیاد و بگه داری کار درست رو میکنی، بعد من ناز کنم و بدبینانه ترین پیش بینیهام رو براش توضیح بدم و خودم رو آدم منطقی جلوه بدم. بعد اون یکی یکی شکهام رو برطرف کنه و حرفهای دل خوش کنک بزنه و من هم حرفهاش رو در ظاهر قبول نکنم. قبول نکنم برای روز مبادا که اگر یه طوری اتفاقی افتاد و اونجوری که میخواستم پیش نرفت، تقصیرها رو بندازم گردنش و بگم دیدی اونایی که میگفتی خوب نبود و اگر حرفت رو گوش نمیکردم و از نصفه راه بر میگشتم خسارت کمتری بهم میخورد. یعنی من هنوز آمادگی کشیدن بار مسئولیت رو ندارم. چرا پس قبلا فکر میکردم هر جا برم و هر کاری که باشه، از پس هر چیزی بر میام؟ الان که نشانه های یه ادمی که هم بچه ست و هم ترسو رو دارم.