.

.

هستم اگر میروم

حس و حال مطلب اساسی گذاشتن نیست. من هم که بعد از هر نوشته ی به ظاهر اساسی از نوشتن‍ ش پشیمان میشوم. خیلی ارضایم کرده باشد، تا فردای آن روز دیگر کاملا پشیمان شده ام.

مگر مرده باشم که این پشیمانیها ول‍م کنند. تا بحال چند بار هم به این موضوع فکر کرده ام که اگر بمیرم چطور شما را مطلع کنم. یک نفر را وصی خودم میکنم که بیاید راه مرا ادامه دهد. این کتابی نوشتن هم خیلی حال میدهد. قبلا این کارها را نمیکردم. همه ش لاتی‌ش را پر میکردم. تا اطلاع ثانوی میتوانید من را مهندس صدا کنید. اینها را میگویم که از زیر آن موضوع اساسی فرار کنم. یَک دهانی از من به قربانگاه برود که نگو. هر چقدر سعی شود که مکنونات را بر زبان جاری نسازی تا نکند به یقین در راه نیل به اهداف لطمه ای وارد نیاید، باز هم میاید. این ها هیچکدام برای فاطی شوهر نمیشود. اگر یقین داری که داری. اگر هم نداری، این مسخره بازی ها دیگر چیست؟ به تلقین اعتقاد پیدا کردی؟ حتما تمرین تنفس و تمرکز و کلاس یوگاهایت را هم مرتب برو. سلام من رو هم به مامانت برسون. فقط خاطرت باشد، اگر گریه‌ت در آمد کسی نفهمد، چون از تو بدبخت تر هایش این راه را رفته اند و به آخر رسیده اند. خودم چند روز پیش دیدمشان. نمیدانم با این همه ادعا میخواهی چه کنی؟

نظرات 2 + ارسال نظر
Saba یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:57 ق.ظ

man alan hese in ke man jahan avali hastam
va too jahan sevomi matlab minevisi ke man bekhonam
dare diovonam mikone


aaaaaah khoday man

آتنا دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:44 ب.ظ http://www.a-architector.blogfa.com

سلام جناب مهندس!
چرا اینقد بی حوصله؟خوب نیس جوون این قد بی حوصله باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد