.

.

و اما الوحید

در جواب نامه الکترونیکی وارده از آقا وحید با معرفت که میگویند راننده ی دانای پایه یک است و آخرین بار خبرش را از کرمان داریم و شخص شخیصشان، یادآور خاطرات و شب بیداریهای سالهای قبل است که انگار صد سال گذشته.

به لطائف الحیل بکشونیمش اینجا شاید کلاسمان به کلاسش دیگر خورده باشد.


آخ که چه خوبه وحید، مارو یادش نرفته
تو رفتی و جای تو هیشکی تو دل ننشسته
حال و روزم که مث سابق همه ش خرابه
دلخوشی ام تو بودی،  بی تو دلم کبابه
نمیدونم چی شد که، یه جایی اشتباه شد
یهو به خود اومدم، جوونی هم تباه شد
دوره علافیها، انگار که ته نداره
دنیای من همیشه، جلوم بدتر میذاره
نه گریه دارم شبی، نه امیدی به روزم
هر کی میرسه از راه، میگه: واست بگ‍وز‍م؟
چرا به من نمیگی این روزا کجاهایی؟
دیگه یا اصلا نیستی، یا خیلی کم پیدایی!
خودت بیا بگو که، کرمانی یا هاوایی؟
مطمئنم به هر حال، مخ یکی رو می‍گ‍ای‍ی!
چه شبهایی که تا صبح، من به عشق جوابت
کامنتی در میکردم، واسه ی افکار نابت
اون کسی که بهت گفت جهاد و اندیشه کن
نخواست بهت بگه که، بی مرامی پیشه کن
اون گلها رو یادته؟ جای کامنت میذاشتی
حسرت اون هم دیگه، تو رو دلم گذاشتی
داداش بیا که بججور، تراکتورم خرابه
چپ کرده و چشم به راه، راننده ش رو بی تابه
شیطونه در گوشم گفت: این وحید بیچاره،
رفیق نیمه راهه، حرفی هم باهات نداره،
مگه یه دونه ایمیل، که اون واسه ت میذاره،
ارزش اینهمه کار، شعر و جواب رو داره؟
من به شیطونک گفتم: پتی‍اره ی ک‍ون پاره
همین یه دونه ایمیل، برای من هزاره

نظرات 4 + ارسال نظر
تو شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:42 ب.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

بابا شاعر... :)

بابا طاهر ... :D

راضیه یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:14 ق.ظ http://shamimzahra.blogfa.com

سلام ژ
شما حدیث کامل رو میدونید ... من قریب به مضمون عرض کردم و الان کتاب رو ندارم تا کاملش رو مطالعه کنم

امیر یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:43 ب.ظ http://aprogrammer.blogsky.com

سلام
می بینم که شما هم لینک میذاری وسط پست هات!!!...

فقط من موندم این بی ادبی های بین پست رو چه طور می خوای بلینکی!!!

به فایلهای صوتی و تصویری لابد دیگه!

هنطو سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:46 ق.ظ

سلام. چقدر منو شرمنده ی محبتت میکنی. شعرت هم واقعا تو دل برو بود !.
یعنی تا دسته رفت توی دل وروده هام.
حالا.

تو هنوز 50 سانت دیگه ظرفیت داری. دروغ نگو بذار دقت کنم. تو تحمل کن، منم تمرکز میکنم.
اینو دندونپزشکم وقتی دندونم بی حس نمیشد بهم میگفت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد