.

.

سرنوشت

یک سوال همیشه وقتی چیزی یا کسی مرا یاد بلایای طبیعی و غیر طبیعی می اندازد به ذهنم میرسد. چطور میشود که زلزله میاید و قحطی میاید و طاعون میاید و جنگ جهانی میشود و خیلیها میمیرند ولی کسانی زنده میمانند.

شاید اهمیت این سوال موقعی باشد که میدانید فلان مشکل و بلا در پیش است. دقیقا نمیدانید کی ولی میدانید که اتفاق می افتد. آن وقت چه کار میکنید؟! چه کار باید بکنید؟!

البته فرق هم میکند. بعضی خیلی با بدبختی زنده میمانند و بعضی هم خیلی با کلاس و بی زحمت.


همینطور فلسفه ای که پشت این قضیه هست مربوط است به اینکه چرا بعضی خیلی تلاش میکنند و اتفاقی نمی افتد ولی همان کارها را افراد دیگری انجام میدهند و موفق میشوند به هدفشان برسند.


یک خوابی را از بچگی تا چند سال پیش هر چند سال یکبار میدیدم که از آسمان سنگ میبارد، و من توی راهروهای بیمارستانی هستم که پر از مجروح سنگ خورده است. حالا دقیقا نمیدونم بیمارستان بود یا نه. اما داشتن مجروح جابجا میکردن. زیاد خاطرم نیست ولی میدونم ترسناک بود. البته اون موقع من توی خواب هم بچه بودم. دو سه بار هم این خواب رو ندیدم. ولی الان یادش افتادم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد